آقاداداش بعد از اینکه کفشها را از پای من درآورد، متوجه نگاه من به کفشهایم بود. پس از تمام شدن غذا، با لبخندی سرشار از معرفت گفت: «خوشحالم که میبینم کفش ورزشی خریدی. مبارکت باشد؛ ولی اگر میخواهی ورزشکار خوبی بشوی، باید هم جسمت را ورزش بدهی و هم روحت را.» پرسیدم: «روحم را چگونه ورزش بدهم؟» آقاداداش باز با لبخندی این بار لبریز از محبت گفت: عزیزم ورزش روح چهار قدم بیشتر نیست:
قدم اول تواضع و سر به زیر بودن است. این قدم به تو فرصت میدهد که با مردم انس بگیری. گاه این قدم در بیرون کردن کفش از پاست. قدم دوم نگاه و سخن محبتآمیز است؛ یعنی خلق خدا را دوست داشته باشی. این قدم در واقع قدمی به سوی خداست؛ چون عشق به خدا، همان عشق به خلق خداست. قدم دوم احتیاج به تمرین و ورزش دارد. ورزش دوست داشتن خدمت است. و اما قدم سوم خودسازی و کشف خود است. این قدم در واقع قدمی است در حضور خداوند؛ زیرا آن کس که خودش را شناخت، خدایش را شناخته است. بعد از شرح کوتاهی از سه قدم اول آقاداداش سکوت کرد؛ یک سکوت طولانی و بعد یک لبخند. پرسیدم: ـ پس قدم چهارم کدام است؟آقاداداش این بار با لبخندی که بیشتر در چشمانش بود تا بر لبانش، ادامه داد: ـ وقتی که سه قدم اول را برداشتی، قدم چهارم برایت روشن میشود. من فعلا نمیتوانم قدم چهارم را برایت شرح دهم. فقط اسمش را بدانی بد نیست. بزرگان ما به قدم چهارم «قدم صدق» میگویند. …
روزنامه اطلاعات، دی 1398
برای خواندن کامل مقاله به لینک زیر مراجعه فرمایید:
https://www.ettelaat.com/?p=488423
نظر دهید